بسم الله
شبی ابری در آسمان را تصور کنید که برای لحظه ای برقی تمام آسمان را روشن میکند.
و یا در ذهنتان تیغی آب دیده را در نظر بگیرید که از شدت تیزی برق میزند.
علاوه بر این ها، آن هایی که اهل شهود و عرفان هستند، به لحظهای باور دارند که نور الهی بر جان می تابد و حقایقی بر عارف آشکار میشود.
در لغتِ عرب به همهی این لحظه ها «وَمَضة» میگویند که جمع آن ها میشود «وَمَضات».
نقطهی اشتراک همهی این ومضات هم در یک چیز است و آن هم یک «آن» است.
«آنی» که به سرعت میگذرد.
«آنی» که یک لحظه است، اما ممکن است اثرش تا مدت ها به جا بماند.
درست مثل همان برقی که در آسمان میزند و کمی بعدترش سکوت آسمان را در هم میشکند.
یا مثل برق همان تیغ آبدیده، که خیلی ها از دمش میگذرند یا بهتر بگویم خیلی ها را از دمش میگذرانند.
و یا مثل همان برق معرفت، که به دل عارف میافتد و با آن ره صدسالهی وادی عرفان را میشود یک شبه طی کرد.
و البته شاید هم از آن دست برق هایی که خواجه نقل کرده...
همان حکایت منزل لیلی و خرمن مجنون...